....


مطالب صفحات قبل خیلی باحاله!!!!!


برید ببینید پشیمون نمیشید...

خدایا!!!!!!!!!

alt

آبجی های گلم....گفته باشم رو عشقم(آقا مجتبی)خیلی حساسم....به چشم برادری نگاه کنین وگرنه.....

برادرای گلمم هر وقت نگاه کردین یه خبر بدید تا اسفند دود کنم و صدقه بدم ...مخلص همتونم 

یادتون نره به تخته بزنین(بالا سرتون)

هرکی نگه ماشالا سوار الاغ شه ایشالا،سوراخ سوراخ شه ایشالا

عکسای عشقم



ادامه نوشته

عشق یعنی...


عشق یعنی...

حتی اگه بدنی نمیخوادت!!

بدونی نمیشه!!

.....

اما نتونی ترکش کنی!

نه خودشو ...

نه فکرشو...


علوسی کنیم!!!!


  پسر : حوصلم سر رفته

دختر : از چی‌ !؟

 پسر : از دوست بودن با تو !

دختر : الان یعنی‌ بهم بزنیم ؟! 

پسر : نه بیا عروسی‌ کنیم :



سایت عاشقانه


خخخخخخخخخ اینو....


 

.............

 

ضد دختر ضد
 پسر

 

.....................

WMya6l6j3l2lzo303mfnm013920201854 عکس/ وضع دخترا یه روز قبل از عروسی (طنز)

 

..............................

اینم یه نوع استفادس دیگه خوب واس چی اینجوری نیگا میکنی؟!!
دختره دیگــــــــــه...      

ها ؟؟؟ندیدی مگه؟!

 - سمانه ا,کلنل علی یزدانی,نگار بانوی سبز  پنج,آقا بابک ,پیام سبز ,داداش کایکو ,حسین میرزایی,نازی نیازی, نرجس    ,مستر محمود هیتلر سبز,سپیده خانوووووووم, معین معین,اِم آر جیگر,سیمایی  سبز,نازی ن,سانیا             ,باران  افق چهار,

.....................

4599945-b.jpg (720×591) 

من اینو تو یه وبلاگ دیدم!!، دختره Share کرده بعد میگه پسرا زیر ابرو بر می دارن!!
خوب آخه با مزه، با نمک...
تو سیبیل میذاری اینام زیر ابرو بر میدارن که جامعه احساس کمبود نکنه...

 

حقیقت....


 اصلازن ساخته شده واسه نازکردن!

گیردادن

غرزدن

حسادت کردن

دوست داشتنی شدن

اصلادلش میخواد

مشکل داری نیاطرفش... والا

سوال....



اگه خدا مردها را نمی آفرید چی می آفرید؟
1. چیز خاصی نمی آفرید
2. پیراشکی
3. خروس دریایی
4. فضای خالی:)

هههه



آخه حیفه این ویالونی که دستته


ای وای خدا نکشه تورو


:|


مواد لازم برای درست کردن مردا: . . . . . .مواد خود را حرام نکنید!! . . .مردا درست شدنی نیستند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!




یه چیز رو نمیشه از پسرا گرفت

"معرفت "


پسراااادستتتتتت هووووراااا


میدونین چرا؟؟


چون اصلا ندارن که بخوای بگیری ازشون:))))


دخترااااااااااااااااااااااا جییییییغغغ موج مکزیکیییییی


توصیف مردا.و..



مردا مثل کوه استوارن ولی مثل دشت پستن

مثل شیر قوی اند ولی مثل سوسک کثیفند

مثل دریا خوش صدان ولی مثل مرداب لجنن

مثل سیب خوش مزند ولی مثل آلبالو کرم دارند

تو یک کلام همشون مثله قرمز گرمند ولی مثله قهوه ای ..... .)سانسورشد(

بدون شرح!


ضد دختر (فقط شوخیه به دل نگیرید) 1

.

.

.

ضد دختر (فقط شوخیه به دل نگیرید) 1

.

.

.

فرق دختر هرزه با پسر زرنگ!!!!!!!!!!!!!!



چرا به دختری که 8 تا دوس پسر داره میگن هرزه؟!!



اما به پسری که 8 تا دوس دختر داشته باشه میگن زرنگ؟!!




جواب:آخه قفلی که با 8 تا کلید باز بشه خرابه،



اما کلیدی که 8 تا قفلو باز کنه شاه کلیده.

....پسرا موج مکزیکی....!!!

.

.

.

 دخترای امروزی له له میزن برا شوهر :))

.

.

.

از دختره پرسیدم با کدوم Browser با اینترنت داری کار میکنی؟

سافاری؟ اکسپلورر؟ اپرا؟ فایرفاکس؟ ...

میگه با اون که اولش گوگل رو باز میکنه

.

.

.

چه خانوم نایسی.....

.

.

.

کثافت..

.

معنی بی اف.و...


.از یه دختر می‌پرسن: چرا شما به پسرا میگین BF؟ میگه: آخه مخفف كلمات: بدبخت فلك زده است!

خخخخخ

قیافه ی ایرانی ها تو اتوبوس و مترو/


توجه


در اینده....


ترول های جدید

قابل توجه  آقایون!!!


آقایون عزیزی که اعتقاد دارید لوازم آرایش تحریم میشه کلی می خندید…!


به اینم فکر کردید که این قرص و پودرهای بدنسازی تحریم بشه کی باید بخنده؟

بحله

گفتم در جریان باشید :))

اوخی


هی....


;k.jpg

...

گاهی دلت میخواهد همه ی بغضات


از تو نگاهت خونده بشه که جسارت گفتن کلمه هارو نداری 


اما ی نگاه گنگ تحویل میگیری.....

 

و یک جمله مثله:چیزی شده؟ !


اونجاست که بغضتو با ی لیوان سکوتت سر میکشی

 

وبا لبخند میگی:

نه هیچی ...........................!


بهشت


می‌دونی"بهشـــــــــــــــــــت" کجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟


یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب !


بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری...

....







نبوده ، نیست ، نخواهد بود !


عزیزتر از تو کسی برای من . . .

دیالوگ...



یکی از دیالوگ های ماندگار فیلم پروانه:

امیر :من نمیتونم خوشبختت کنم

پروانه :من خوشبختی رو نمیخوام....من امیرو میخوام....


هنوز هم...


هنوز هم مثل انشاهای دوران دبستان با نتیجه گیری مشکل دارم . . .

 

اخه چرا؟



....!!!!!!!!


523273 6 31 لحظه ی قشنگیه

 

حس میکنم دنیاخالیست!!!

مگر تو  چندنفربودی…؟؟؟

لعنتی دوست داشتنی

حداقل....


love tanhaii sms 300x203 حداقل یک نفر باشد....

میخواهم حداقل یک نفر باشد که من با او,
از همه چیز همانطور حرف بزنم که با خودم حرف می زنم !

داستان زیبا و عاشقانه....و ....غمگین

fun116 داستان عاشقانه زیبا و غمگین  بخوانید

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.

دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.

زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.

زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟

پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.

چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.

مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟

پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.
مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟

مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟

پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟

کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستتدارد.

عشقت باید تو....


82493499917199509606 300x300 عشقت باید تو....

ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺎس ﺗﻮ ﺑﻐﻠﺖ ﺑﺎﺷﻪ و تو ﻣﺤﮑﻢ ﺗﻮ ﺳﯿﻨﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﺸﺎﺭﺵ ﺑﺪﯼ ﺗﺎ ﻧﻔﺴﺶ ﺑﻨﺪ ﺑﯿﺎﺩ ، ﺟﯿﻎ ﺑﮑﺸﻪ …
ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﭽﺮﺧﯽ ﻭ ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﯿﺶ و ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ بچرﺧﯽ و ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ بچرﺧﻮﻧﯽ … ﺑﭽﺮﺧﯽ … ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﯽ … ﺑﭽﺮﺧﯽ …
ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﯽ ﺗﺎ ﺳﺮ ﻫﺮﺩﻭﺗﺎﻧﻮ ﮔﯿﺞ ﺑﺮﻩ و ﭘﻬﻦ بشید ﺭﻭی ﺯﻣﯿﻦ
ﺑﻌﺪ ﭼﺸﻤﺎﺗﻮﻧﻮ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ و ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺮﺗﻮﻥ ﺑﭽﺮﺧﻪ … ﺑﭽﺮﺧﻪ … ﺑﭽﺮﺧﻪ …

ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ باشید ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﻭﺭﺗﻮﻥ ﺯﯾﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﻭ ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﯿﻦ ؛ اونم دوﻧﻔﺮﯼ !!!

کاش میدانستی!!!


 کاش میدانستی

کاش می دانستی چقدر دلم بهانه ی تو رو میگیره هر روز

کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده

کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته

کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت

گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده

کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام

کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام

و چقدر به حضور سبزت محتاجم

و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم

تو هم به من فکر می کنی؟

پسران بخوانند...

3071b735839241378381148a5e554b78 400x190 300x142 چطور در خواستگاری بله بگیریم؟ (پسران بخوانند) دو حالت دارد. اینکه خانواده، موردی را برای شما در نظر گرفته اند یا اینکه خودتان کسی را پیدا کرده اید. اگر حالت اول است که خب دعوایی نداریم. سرتان را مثل بچه آدم پایین می اندازید و می روید خواستگاری یا اینکه قبول می کنید بیایند خواستگاریتان اما اگر حالت دوم به وقوع پیوسته، شما باید راهی پیدا کنید تا یک جوری سر صحبت را با والدین گرامی خود باز کنید که ضمن آن به پررویی و بی حیایی هم متهم نشوید. این شما و این راهنمای اینکه چگونه به پدر مادر خود بگوییم زن / شوهر می خواهم؟ ۱- اینجا مرحله صفرم است. جایی که شما فرشته آرزوهایتان را در جایی مثل محل کار یا دانشگاه دیده اید و حس کرده اید همانی است که سال ها دنبالش بوده اید. باید یک جوری شماره تلفنی یا آدرسی از طرف پیدا کنید. البته قطعا حواستان هست که قصدتان ازدواج است. برای این کار، استفاده از یک دوست مشترک، بدجوری به درد می خورد. فقط حواستان باشد که آن دوستتان را درست و حسابی توجیه کنید تا بلایی که سر محمد منصوری در پناه تو آمد، سر شما درنیاید. از ما گفتن بود. 133 300x225 چطور در خواستگاری بله بگیریم؟ (پسران بخوانند) ۲- خب حالا باید راه مناسبی برای در میان گذاشتن این موضوع با خانواده پیدا کنید. اگر کلا با پدر و مادرتان راحتید که اصلا نیاز نیست این راهنما را بخوانید و همین جور زارتی مسئله را عنوان کنید اما اگر از فراکسیون اکثریت هستید، به دقت به این فرامین گوش فرا دهید. البته دیده شده که عده ای با استفاده از روش های سینه به سینه اقدام به اطلاع رسانی می کنند. روش هایی اعم از نخوردن دستپخت مامانی، نشستن جوراب ها به مدت یک ماه، گوشه گیر شدن و … تا آنکه کار به آنجا برسد که یکی از اعضای خانواده بگوید: «چیه؟ زن می خوای که این کارها رو می کنی؟» و این چنین سر صحبت باز شود اما از آنجایی که همه خانواده ها چنین قدرت تحلیلی ندارند، روش های دیگری توصیه می شود. ۳- ابتدا مسئله را با کسی که راحت تر هستید در میان بگذارید. خواهر یا برادر بزرگتر، گزینه مناسبی است. در بعضی موارد، خاله و عمه هم پیشنهاد می شود (به شرطی که خودشان دختر دم بخت نداشته باشند.) برای طرح مسئله استفاده از جمله آشنای «یه دختری هست تو دانشگاه/ محل کار که …» حسابی طرفدار و کاربرد دارد. سپس با ایجاد یک جلسه دورهمی و نشان دادن خود به عنوان کسی که نمی داند اینجا کجاست و او کیست از فرد رابط بخواهید تا موضوع را بازگو کند. در این لحظت تنها به گل قالی نگاه کنید نه چهره پدر و مادر. طبیعی است که ابتدا جا می خورند و پس از لحظاتی به شرایط استاندارد برمی گردند. شاید این تعادل روحی، چند روزی هم طول بکشد. ۴- بعد نوبت جلسه بازجویی است که مدیریتش را مادر محترم برعهده دارد و خواهرها نقش کاتالیزور را در آن ایفا می کنند. سوالات اولیه بیشتر حول این می چرخد که خب کی هست و چه شکلی هست وش بیه کدام سوپراستار سینما است. بعد مسائل جدی تر می شودو شما باید بدانید که مثلا عموی دختر خانم در کدام اداره کار می کند، یا ماشین پدرش چیست؟ وقتی بیشتر سوالات را با «نمی دانم» جواب دادید، نوبت به دلسوزی می رسد. در اینجا مادر و خواهر، با یادآوری دوران طفولیت شما، به سمت خاطره بازی حرکت می کنند. منتها شما گول نخورید و از همه بخواهید تا در موضوع صحبت کنند. برای این کار، نگاه کردن به چهره در هم پدر که نگران خرج عروسی است، اصلا توصیه نمی شود. بهتر است با جمله ای مثل «آدرس/ شماره اش را هم دارم» توجهات را معطوف خود کنید. ۵- حالا که احتمالا شب است و دیر وقت. برای همین، تماس را بگذارید برای یک وقت بهتر. می توانید یکی از افراد مؤنث خانواده را ببرید نزدیک محل کار/ تحصیلتان و از دور، طرف را نشانش دهید. فقط حواستان باشد که تابلوبازی درنیاورید. برای تماس بهتر است که مادرتان با مادر طرف صحبت کند و قرارهای اولیه را بگذارند تا برای اولین جلسه تشریف ببرید «بنده منزل». در تمامی این مراحل، از مخالفت های خانواده با ازدواج شما به این علت که «هنوز بچه ای و پول نداری و سربازی نرفتی و …» چشمپوشی شده است. مهم این است که بتوانید فعل خواستن را صرف کنید. ۶- حالا شما در شب خواستگاری قرار دارید. احتمالا تا صبح خوابتان نمی برد و اگر هم خوابتان ببرد، کابوس اینکه پدر عروس بزند له و لورده تان کند، رهایتان نمی کند. نکته کنکوری اینکه از زمان آغاز بحث های اولیه تا روز خواستگاری، خوردن سیر و پیاز و غذاهایی مثل میرزاقاسمی را بی خیال شوید. خواستگاری می روید. شمال که نیست! چی بگویم؟ قرار است در جلسه اول کمی با هم آشنا شوید. این کمی هم یعنی با سلایق و علایق هم آشنا شوید نه اینکه بردارید همان اول بحث نظر طرف مقابل را در رابطه با حرکت جوهری ملاصدرا و اصالت اخلاق بپرسید. دقت کنید: قرار است یک عمر با هم زندگی کنید، پس به رفتار و گفتار همدیگر دقت کنید نه اینکه حواستان به گل قالی و مارک تلویزیون و پرده های قشنگ اتاق باشد. مثلا موقع حرف زدن توجه کنید ببینید که طرف مقابلتان می تواند چهارتا جمله درست و حسابی بگوید؟ اگر نه که کلا بی خیال شوید. موبایل خاموش: همان اول کار، موبایلتان را خاموش کنید تا نشان دهید برای بقیه اهمیت قائل هستید نه اینکه مدام سرتان توی موبایل و پیامک دادن و انگری بردز باشد. خودتان باشید: شما هر چقدر هم که بازیگر خوبی باشید، بالاخره یک روز لو می روید. پس سعی کنید خودتان باشید و دروغ نگویید. غلو هم نکنید. شما با ۲۵ سال سن نهایتا دو سال سابقه کار دارید. کسی از شما توقع بیل گیتس بودن ندارد. دخترها هم الکی کلاس نگذارند که هر روز ۲۰۰ تا خواستگار دارند، تابلو می شوند. لابی کنید: خانواده تان را نفروشید اما اگر نظرتان درباره هم مثبت بود، یکسری قرار و مدار را همانجا توی جلسه دو نفره تان بگذارید. مثلا همانجا سر تعداد مهریه با هم به توافق برسید. البته توافق نهایی قطعا با نظر پدر و مادرتان انجام می شود. چی بپوشم؟ خواستگاری، مخصوصا جلسه اول، یک مجلس بی نهایت رسمی است. برای همین بی خیال تیپ های اسپرت مثل شلوار قرمز و تی شرت سفید کوتاه بشوید. خواستگاری است، پارک که نمی روید! پوشیدن کت و شلوار یا شلوار یا کت تک، به شدت پیشنهاد می شود. لباس خواستگاری 300x195 چطور در خواستگاری بله بگیریم؟ (پسران بخوانند) کی بروم؟ کوه که نمی خواهید بروید کله صبح راه افتاده اید. هنوز هم آنقدر صمیمی نشده اید که ناهار را مهمان مادر زن جان باشید. برای همین قرار را برای بعدازظهر بگذارید. مثلا اگر در نیمه نخست سال هستید، ساعت ۵ و ۶ و اگر در نیمه دوم سال هستید، ساعت ۳ و ۴٫ با چی بروم؟ اگر ماشین دارید که هیچی اما اگر ماشین ندارید، بهترین راه گرفتن آژانس است. نه اینکه ۵ نفری سوار موتور سی جی ۱۲۵ پدرتان شوید و گل و شیرینی را هم در خورجین موتور بگذارید. فکر اتوبوس و مترو را هم از سرتان بیرون کنید. هم بوی دود می گیرید هم تیپتان به فنا می رود به علاوه گل و شیرینی. با کی بروم؟ جنگ که نیست یک ایل راه بیندازید. تازه جلسه اول است. خودتان و پدر و مادر و نهایتا خواهر و برادر بزرگتران کافی است. از آوردن هرگونه بچه هم خودداری کنید، به خصوص بچه ای که به شما علاقه وافری دارد. چی ببرم؟ خدایی نکرده مجلس ختم نیست که تاج گل سفارش بدهید. یک دسته گل کوچک و شیک، به علاوه یک جعبه شیرینی تر، کارتان را راه می اندازد. خسیس بازی هم در نیاورید که شیرینی تر ضرر دارد و کیک یزدی برای سلامتی مفید است! چکار کنم؟ فقط عادی باشید. نه آنقدر ساکت و سر به زیر باشید که همه فکر کنند هنوز دهنتان بوی شیر می دهد یا خدایی نکرده لال هستید، نه آنقدر خودمانی شوید که با هر جمله بی مزه پدر عروس، هارهار بخندید و با دست به پشتش بزنید، در ضمن در تمام مدت باید یک چشمتان به عروس هم باشد و البته، اینکه تمام ظرف میوه جلویتان را بخورید و از مامان جدید بخواهید یک چای لیوانی هم برایتان بریزد، نه تنها نشانه کول بودن و صمیمیت شما نیست، بلکه نشانگر شخصیت شما است. چند بار بروم؟ مذاکرات ۱+۵ نیست که هی جلسه بگذارید و شیرینی و گل و میوه و چای. نهایتا سه جلسه برای آشنایی کافی است. برای وزارت اطلاعات که نمی خواهید استخدام کنید. زیاد حرف نزنید: اصلا بزرگتر برده اید برای چه؟ آثار باستانی که با خودتان حمل نمی کنید. بگذارید آنها بیشتر صحبت کنند و هر جا نظرتان را خواستندوارد بحث شوید تا در مورد همان باقالی ها که گفتیم حرف بزنید. آرایشگاه بروید: همسر آینده به ظاهر شما اهمیت می دهد. برای او مهم است که شما هم «مرد» باشید هم خوشتیپ. برای همین سعی کنید قبل از خواستگاری آرایشگاه بروید و خلاصه صفایی به سر و رویتان بدهید. این درست است که شما اهل کتاب و مطالعه هستید ولی خب قطعا هیچ دختری حاضر نیست با بن لادن ازدواج کند. عطر بزنید: واقعا مهم است. اینکه بوی خوبی بدهید در نظر طرف مقابل تاغثیر بسیار زیادی دارد. حالا اگر عطر و ادکلن دم دستتان نبود، لااقل ۵ هزار تومان بدهید یک ضد عرق بخرید، مخصوصا در فصول گرم سال، به شدت توصیه می گردد. پوآرو نشوید: تحقیق بکنیداما به اندازه. نروید توی تمام نقاطی که خانواده طرف مقابل یک روز از آنجا رد شده و از مردم پرس و جو کنید. هیچ کس در طول زندگی اش بدون شاتباه نبوده، برای همین بی خودی مته به خشخاش نگذارید که چرا پسرعمه داماد بزرگتان دو روز در بازداشتگاه بوده؟ جنبه داشته باشید: شما که بهترین انسان روی کره زمین نیستید، پس یک درصد هم احتمال بدهیده که خانواده عروس، با این وصلت مخالفت کنند. برای همین جنبه داشته باشید و از خودتان ژانگولر درنیاورید. چیزی که زیاد است، دختر خوب دم بخت. کم بخورید: این یک توصیه دوستانه است. قبل از اینکه بخواهید بروید خواستگاری همه کارهایتان را در خانه بکنید! مفهوم؟! آنجا هم آنقدر نخورید که مجبور شوید با خجالت آدرس دستشویی را بپرسید. خواستگار که دستشویی نمی رود!